تاريخ : یک شنبه 30 تير 1392 | 18:41 | نويسنده : کفایت

سلام بنظرتون میتونم فراموشش کنم خیلی دلتنگشم چرا دلش از سنگ بخدا کارم شده گریه ودعا برای دیدنش همش به خودم میگم میاد ولی بنظرشما ادم رفته برمیگرده چرا باورم نکرد چرا زهرشو ریخت چرا نابودم کردهنوز دوسش دارم خیلی بیشتر ازقبل خدایااگ میخوای نبینمش مشکلی نیس فقط سالم وخوش وخرم باشه هرجا باهرکی که میخوادحتی اگ من نباشم منم منتظرش میمونم شاید روزی برگرده امیدوارم برگرده!!!!!!


تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:53 | نويسنده : کفایت

 

 

                                      یه وقتایی که دلت گرفته...بغض داری....

 

 

اروم نیستی!

دلت براش تنگ شده...حوصله هیچ کس رو نداری...

به یاد لحظه ای بیفت که:

اون همه ی بی قراری هاتو دید...

اما چشاشو بست و رفت...

 

 

 گاهی اوقات آدما میرن از زندگی هم ، از یاد هم

؛ اما هیچوقت یه خاطره هایی رو فراموش نمی کننمثه اون لحظه هایی که کنار هم آرامش داشتن …مثه وقتایی که دیگه هیچوقت تکرار نمیشه …

 

تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:51 | نويسنده : کفایت

 


خدایا بازم مثه همیشه به تو پناه می برم،به تویی که تو هر شرایطی به دادم

 رسیدی،به تویی که تو اوج نا امیدی بهم امید دادی و تموم دردای من رو درمان

 کردی،تویی که تو اوج تنهایی فقط تو رو داشتم که به حرفای دل شکستم

گوش

میکردی و اون وقت بود که می فهمیدم کسی هست که نا گفته هامو گوش

 کنه و به این دل خستم دلگرمی بده.

خدایا به بزرگی و عظمتت پناه می برم،و مثل همیشه باهات حرف دارم و ازت

کمک می خوام چون تو تنها کسی بودی که غربت لحظه های جدایی رو تو

 وجودم حس کردی و دیدی که چه غریبانه ذره ذره آب شدم و تو خودم

شکستم.

خدایا به اون مهربونیت،به اون عدالتت،به اون بخشندگیت قسمت میدم کمکم

 کن،کمکم کن که دیگه اشتباه نکنم،کمکم کن تا درست ترین راه رو انتخاب

کنم.

ای خدای بی کسی ها به دادم برس،کمکم کن که فقط تو رو دارم...


تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:47 | نويسنده : کفایت

 

 گناهم اینه،فاحشه نیستم..
 
هرزه نیستم..
نگاهم و نمیفروشم..


وقتی که نیستی،وقتی کم هستی!


گناهم اینه،،وقتی نیستی خودمو با چیز دیگه سرگرم نمیکنم!


گناهم اینه که دردامو فقط با دل خودت قسمت میکنم..


حالا خسته شدی از غرغر های مکرر ...


ایرادگیری و بهونه هام..


تا حالا یه زن انقد آسیب پذیر ندیدی؟!
عیب نداره گلم...


یروز با همه وجود میفهمی عشق با آدم چیکار میکنه،

وقتی "همه دنیات" بشه یه نفر..
یک لحظه که اون یه نفر ازت دور میشه،


برات یک عمر میگذره.....


تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:45 | نويسنده : کفایت

 

 زَمـیــن بـِـه مَـرد بــودَنـَـت نــیــآز دآرِه ،مــَـرد بــآش

مــَـردونــِـه حـَـرفـــ بــِـزَن ...

مــَـردونــِـه بــِـخـَـنــد ....

مــَـردونــِـه  عــِـشـــق بــِـوَرز .

مــَـردونــِـه گــِـریــِه کــُن ،

مــَـردونــِـه  بــِـبــَخــش ...

مـَـرد بـآش ، نـَـه فــَـقــَط بــآجـِـســمـِـت ، بــآنـِـگــآهــِـت ، بــآ اِحــســآســِـت ، بــآ آغــوشــِـت

مــَـردبـــآش وَ هــیــچـــوَقـــت نــآمــَـردی نـَـکــُـن...

مـَـخــصـوصــآ بـَـرآی کـَســی کـِـه بـِـه مـَـردونـِـگـیـت تـِـکـیـِـه کـَـردِه وَ بــآوَرِت کـَـردِه

مــــــــــَــــــــــرد بــــــــــــــآشــــــــ ـ ـ ـ . .
.


تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:40 | نويسنده : کفایت

 

 

 سرعت بالا بر خلاف همیشه "
 

 

اونقدر که میترسم به جلو نگاه کنم

 

آهنگ با تن بالا " بر خلاف همیشه "

 

یه شیشه آلو ورا " بر خلاف همیشه "

 

بدون اون... " بر خلاف همیشه " 

 

+ گاهی  

 

به خودت میای  

 

تازه میفهمی

 

 

 

چیزایی رو از دست دادی که نباید

 

 از دست میدادی

 

کارایی کردی که نباید 

 

 

می کردی 

 

حالت از خودت و احساست 

 

به هم می خوره  

 

فقط به خاطر یک نفر   

 

اون وقته که باید   

 

تف کنی به همه خاطراتت  

 

بریزیشون دور

 

باید چشماتو 

 

 ببندی  

 

از قلبت  

 

بیرونش کنی 

 

باید دستتو رو دهن احساست 

 

 

بذاری  

 

و داد بزنی: 

 

" خفه شو " 

 

اون موقعس که همه چی میشه "بر خلاف همیشه" 

 

سرعت به جای آرامش 

 

آهنگ به جای سکوت

 

 

 

 بد نیس!  

 

+ آره

 

 

 

من خاطراتمو 

 

 

 

 

له کردم

 

 

 

انداختمش بیرون از قلبم

 

 

  

 

به همین سادگی

 

+ خودشم میدونه که تنها چیزی که الان برام مهمه 

 

 

درسمه!

+ ببخشید اگه اونجور که بایدخاص نیستم امروز!ش

 

تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:30 | نويسنده : کفایت


شنیدیم
٬ میگن:

 

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،

 

یعنی واقعن دوسش داره

 



اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....

 

تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:25 | نويسنده : کفایت

ـــــلامتیه کــسی که. . .

ســـــلامتیه کــسی که نمــیشناســــه منو

 


اما نوشــــته هامو میــخونـــــه

 


تا از درونــم با خــبر شه ♥

 


و زیرش نظر میــزاره

 


نه واســه اینکه خوشــش اومــده

 


واســه اینــکه بهت بفهــمونه که تنــها نیــستی

 

 

 


تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:21 | نويسنده : کفایت

مـُפـــبتِـــ زیآבے هــَمیشـﮧ آבم هـــآ رآ פֿـــرآبـــ مـے کـُنـــב

 


گآهـے آבم هآ مـے رَونـــב

 

 

نـﮧ بـرآے ایـטּ ڪـﮧ בلیلـے بـرآے مآنـבטּ نـבآرنـב

 


לּـــﮧ...

 

بلڪـﮧ آنقــــבر ڪوچـَڪنـב

 


ڪـﮧפـــجم بآلــــآے مـُפـــبت تو رآ نــــבآرنـב

 


او ڪـﮧ رفتــــלּـے است بگذآر بــــــرَوב...!

 


تاريخ : جمعه 28 تير 1392 | 21:10 | نويسنده : کفایت


سکوت دیگر کافیست!!!


بغضم  در گلویم  گره خورده . . .


جان هر کس که دوست داری


 بشکن . . .


و رهایم کن . . .


! ! !


تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 | 20:12 | نويسنده : کفایت

آغوش


اینکه در آغوش توست

زمانی آرزوی من بود

عزیزم بود

ولی حالا…

حرفی نیست…

فقط هوایش را داشته باش

اما بازیچه اش نشو

مثل من…



تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 | 20:0 | نويسنده : کفایت

 


 

ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم ؛
نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده !
ماها آدمای بی احساسی نیستیم ….
ماها بی معرفتو نا مرد نیستیم !
یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن ،
که یه سری بــــاورامونو از بین بـــردن ….
فقط باید یکی باشه بفهمه مارو ؛
یکی باشه از ما ….
از جنس خودمون....



 


تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !!!


 


دیدن عکست تمام سهم من است

از “تو “

آن را هم جیره بندی کرده ام

تا مبادا

توقعش زیاد شود!!

دل است دیگر . . .

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!


 


ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘــﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ .

ﺩﺭ ﺟﯿﺒــــﺖ ﺑـــﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ ،


ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ،


ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ...



 


جسارت میخواهد:

نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد...

اما شب ها بالشش از هق هق دخترانه اش خیس است...

 

 


+ تاريخ پانزدهم دی 1391 | ساعت13:38 | نويسنده تنها | 72cM

 


تنهــــایــی یعـــنی:

ساعـــت هــا ســـَرت را روی میـــز بگـــذاری،


و بیـــن ایـــن همـــه آدمـــ کهــ کنـــارت هســـتند،


کســــی حـــتی نگـــوید: "چه مرگت است؟"

 

 

 


زنـدگــی انـگــار 
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !! 
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام 
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ... 
خـیــالـت راحـت !!.... 
خـسـتـگــی ِ مــن 
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...

 

 


هی روزگار !

من به درک !

خودت خسته نشدی از دیدن تصویر

تکراریه درد کشیدن من ؟!


+ تاريخ نهم دی 1391 | ساعت12:54 | نويسنده تنها | 11cM

 


چقدر سخته...

 

چقدر سخته آدم فقط خودش باشه و دنیای خودش...

چقدر سخته کسی معنی نگاه خستت رو نفهمه...

چقدر سخته به همه لبخند بزنی و توی دلت یه دنیا غم باشه...

چقدر سخته دلت گرفته باشه و یه بغض تو گلوت داشته باشی، اما مجبور باشی بخندی...

چقدر سخته دلتنگ باشی، اما مجبور باشی دلتنگیات رو سرکوب کنی واسه وجود  نازنینش...

چقدر سخته وقتی همه میخندن، ناگهان با یه جمله دلت بگیره و آروم آروم تو دلت اشک بریزی و بشکنی...

چقدر سخته دلت هوای تنها نفست رو داشته باشه، اما این موقعیت لعنتی نزاره یه دل سیر درد و دل کنی باهاش...

چقدر سخته موضوعی که دلت رو به آتیش میکشه رو بشنوی و مجبور بشی بالاجبار لبخند بزنی و بگی مهم نیست...

چقدر سخته از بعضیا ناراحت باشی و دلت رنجیده باشه، ولی هیچی نگی و همه چیز رو بریزی تو خودت...

چقدر سخته این همه آدم اطرافت باشن ولی دلت فقط و فقط عشقشو بخواد...

چقدر سخته عاشق یکی باشی در حد مرگ، اما مجبور بشی دوریش رو تحمل کنی...

چقدر سخته که میبینی بهت لبخند میزنن، اما مطمئنی که از تو بدشون میاد...

چقدر سخته هزار تا حرف بشنوی و مجبور باشی نشنیده بگیری...

چقدر سخته حرفای اطرافیانت که مثل نیش تو قلبت فرو میکنن بشنوی و دم نزنی...

چقدر سخته تو جمع دوست و آشنا مجبوری غریب باشی...

چقدر سخته به اندازه بزرگی خود خدا دلت بخواد فریاد بزنی، ولی هیچ جایی نباشه که بشه این کار رو کرد...

 


 


زیباست زندگی......

 

زنـدگی زیباسـت

بــه زیبایی چشمهای پــف کرده

از گریــه های شبانــه...

بــه زیبایی بغــض نفس گیـر روزانــه....

بــه زیبایی قلب تکه تکه شده از

شکستنهای بیشمار....

بــه زیبایی نفسی کــه

از تنگی بالا نمیایــد...

بــه زیبایی تمام شدن تدریجی من....

آری

زنـدگی زیباست....

و زیباتر خواهـد شد....

چـــرا زنـدگی مـن اینقدر زیباسـت؟؟؟؟؟


+ تاريخ چهارم دی 1391 | ساعت13:13 | نويسنده تنها | 15cM

 


خاطرات...

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند...


+ تاريخ بیست و ششم آذر 1391 | ساعت22:25 | نويسنده تنها | 2cM

 


آرامش گم شده...

 

چیزی را گم کرده ام

شاید هم کسی را...

و یا... شاید خودم را...

هر چه هست تو نیستی!

تو تنها جزئی از زندگی منی

که هیچ وقت گمش نمی کنم...

آرامشم را گم کرده ام...

سکوتم، و اعتمادم...

حس با هم بودن را دیگر حس نمی کنم!

اعتماد داشتن را نمی فهمم!

آرامشم را نمی یابم...

باید همین حوالی باشد

آرامشم را می گویم!

شاید من زیاد دنبالش نگشته ام!

صندوقچه ی قدیمی مادر بزرگ را هم

خوب زیر و رو کرده ام اما نیست!

نه اینکه از اول نبوده ها!

الان نیست...

بودنش را خوب یادم هست!

و حتی رفتنش را...

شاید چون پشتش آب نریختم

بازنگشته...

آرامشم را می گویم!

شاید چون قدرش را نمی دانستم نمی آید...

چقدر جایش در زندگی ام خالیست...

زیاد که می گردم، خودم را هم گم می کنم!

کاش تو می آمدی از دور  برای کمک!

اینجا همه چیز بهم ریخته

و من لابه لای همه ی گم شده هایم

گم شده ام...!


+ تاريخ بیست و ششم آذر 1391 | ساعت22:16 | نويسنده تنها | 6cM

 


تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 | 19:49 | نويسنده : کفایت
 

می بخشم کسانی را که هرچه خواستند بامن ، 

بادلم و با احساسم کردند  

و مرا در دور دست خودم تنها گذاشتند  

اما از آنها سپاسگذارم که یادم دادند: 

چطور زندگی کردن را  

حتی اگر بهترین ها را از دست بدهم  

این زندگیست که بهترینهای دیگر را برایم میسازد  

یادم دادند: 

آنرا یخواهم که به التمـــاس آلوده نباشد ... 

حتی زندگی  

پروردگـــارا  

به من بیاموز در طول عمرم 

"آهــــــــــــــــــــــــــــــــی" نکشم برای کسانیکه دلـــم را شکستند



 

تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 | 19:27 | نويسنده : کفایت

 

عاشــــــــــق تنهـــــــــا

 

 

 

تو چه میفهمی از روزگارم ...؟


از دلتنگی ام ؟


گاهی به خدا التماس می کنم 


خوابت را ببینم ... میفهمی؟


فقط خوابت را ...!!!

 


ا

 

evzs6prmmqr6vumad6h6.jpg

 

 

آنکس که تورابه خاطر هیچ دوست میداشت رابه خاطر بسپار....




زندگی میکنم,

حتی اگربهترینهایم راازدست بدهم!

چون این زندگی کردن است که بهترینهای دیگری رابرایم میسازد.

بگذارهرچه ازدست میرودبرود

من آنرامیخواهم که به التماس آلوده نباشد

حتی زندگی را...



 

ای یادگارروزهای زردپائیز

مهم نیست

اکنون دلت برای کسی دیگر می تپد 

مهم آن است که من برای همیشه تنهایم

آنهم فقط به خاطر تو

 

 

خدا جون میشه یواشکی بهم بگی ....

 

اونی که ازش بی خبرم چه حالی داره...؟!

 

 

 

چقدر سخته: تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه

 زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و

 نفرت باشی حس کنی که هنوزم دوسش داری


 

 

 

دیدی که سخــــت نیســـــت

تنها بدون مــــــــــن ؟!

دیدی که صبح شد

شب ها بدون مـــــــــن !

این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…

فرقی نمی کند

با مــــــن …بدون مــــــن…

دیــــــروز گر چه ســـــــخت

امروزم هم گذشت …!

طوری نمی شود

فردا بدون من

 

 

____________________نبود______________________ ________________پیداشد_________________ ______________آشناشد______________ ___________دوست شد__________ _________مهر شد_________ _______گرم شد_______ ____عشق شد___ _یاد شد_ _ تارشد_ ____بدشد_____ ______ردشد_______ ________سرد شد________ __________غم شد____________ ____________بغض شد_____________ _____________اشک شد_______________ _______________آه شد___________________ _____________دورشد________________ __________ودرنهایت...___________ _______گم شد____________

 

 

دلم انقدر خسته است که ..

میخواهد برود..

گوشه ای پشت به دنیا زانو هایش را بغل کند ..

و بگویــــد:

خدایـــــــــــــــآ ...

من دیگه بازی نمیکنم. 

 
 

وقتی عاشقش شدم که دیدم

هیچوقت دلمو نشکست

هیچوقت بهم نه نگفت

همیشه در جواب بچه بازیهام

خندید و گفت: عاشق همین کاراتم…

 

 
با کسی که دوستش دارید; آهنگ گوش ندهید
فیلم نبینید


زیرباران نروید


هیچ خاطره ای نسازید !!!


وقت نبودنش می فهمید که چه میگویم!!

 

چرا نگاه می کنی؟ تنهــا ندیده ای؟

به من نخنـــد…

من هم روزگاری عزیــــز دل کسی بودم

 

 

می گوینــــد: “دل بــــه دل” راه دارد …!

پــــس چــــرا وقتــــی
“دلــــم” را شکستــــی“دلــــت” نشکســــت ؟!!!
 

 
 

 

 

چه زیبا گفتم دوستت دارم

 

 


چه صادقانه پذیرفتی

 

چه فریبنده آغوشم برایت باز شد

 

چه ابلهانه با تو خوش بودم

 

 

 

 

میدانی درد چیست ؟؟؟

 

 نگاهت که رفت …


 نه !!!

 

 شاید شانه ای که دیگر وجود ندارد …

 
 نه!!!!

 

 دل شکسته ام …

 
 نه!!!

 

 اعتمادی که دیگر وجود ندارد …


 نه!!!!

 

 تنهاییم …

 
 نه!!!!

 

 نمیدانی .

 
 تو نمیدانی که دختر بودن درد است .

 

 دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود

.

 دختر که باشی راحتر میشکنی .

 

 دختر که باشی نگاه ها فرق دارند .

 

 حتی اگر به تمام دنیا خوب نگاه کنی باز تمام دنیا میتواند به تو بد نگاه کند….

 

 دختر بودن گاهی واقعا یک درد است ….

 


 

میخوام از دستام بگم باز

تا بدونی خیلی تنهاست

کاش میدونستی که چشمات

ماه کامل توی شبهاست

** کاش این تنهاییه من تمام شود **

 

 

 


 

کارت پستال متن دار

 



     آهسته ،

قلبم بدجور شکسته

دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته؟

آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ،یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را؟

 

 

 

شاد باش...

نه يک روز بلکه هزاران سال ........

بگذار آوازه ي شاد بودنت چنان در شهر بپيچد که.....

 رو سياه شوند آنانکه بر سر غمگين کردن تو شرط بسته اند........

 

 

 

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

من دیوانه ان لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی....... 

 

محکم در اغوشم بگیری و شیطنت وار ببوسیم..... 

 

و من نگذارم..... 

 

عشق من بوسه با لجبازی بیشتر میچسبد....!!

 

میگن:

خداحافظی سخته.

پس چرا تو اسون خداحافظی کردی!!!

میگن دل کندن سخته.

پس چرا تو اسون دل کندی!!!

میگن دوری درد داره.

پس چرا تو اسون دور شدی!!!

حالا دیگه کنارم نیستی!!!

شبهایم را با تنهایی میگذارنم!!!

دیگه ماه نمیتابه!!!

شبها در اوج گرما...

احساس سرما دارم!!!

حالا منم و یه دل شکسته...

مونده رودستم!!!

ثانیه ها سالی شدن!!!

تنهاییم سایه ندارد که بگم....

یکی کنارمه...

که منم کسیو دارم!!!

 
بازم تنها شدم ای خدا

نمیدونم چکار کنم ای خدا چراااااا چرا همش من؟؟؟

مگه من چه بدی بهت کردم؟؟؟؟؟؟

ولی دیگه خسته شدم از همه کس همه چیز

از زندگی کردم تو این دنیای نامرد وادمای بی احساسش خسته شدم

 


بابت هر بی مهریت یک نشان می زارم  به همین راحتی فقط یک تیغ

 

 

خــدايا ؟

کــمــي بــيـا جــلــوتــــر . .

مــي خــواهـــمـــ در گوشــت چــيــزي بــگــويم . . . !

ايـن يـک اعــتـرافــــــ اســت . . .

مــن بــي او دوامــ نــمي آورمــ . . .

حــتــي تــا صــبح فـــردا . . . !.!
 
از عشق گفتی

عشقی که مقدمه دوست داشتن بود

از غروب گفتی

غروبی که با بودنت تمام می شد

و از شب گفتی

شبی که امتدادش تا نهایت گریه بود

به تو گفته بودم همیشه

باید دیواری بین من و تو باشد

نمی دانم!

چطور شد که ان دیوار شکست

و بغض من و شانه هایت

و امروز دلگیرتر از همیشه است

تو را احساس می کنم

و غروب برای کسی که عشق را می خواند

دلگیر است

و شب!

برای کسی که خمار است و جرعه ای می در جام و سبوسش نیست

برای کسی که احساس می کند

تمام شدنی نیست

 

 

می دانم که با من نیستی!

پرازگلایه ام از این همه انتظار

پر ازاشکم از این همه نبودن

و پر از شبم از این همه رفتن

باز هم اشتباه کردم!

همیشه کسی که اشتباه می کند من هستم

وکسی که می رود تو هستی

نمی دانم!

نمی دانم چرا سهم من از این عشق

همیشه بغض و ماتم است

و دنیایی حرف های نگفته

نمی دانم

چرا هر چه می نویسم باز هم تاریکم

چرا هرچه می پرسم باز هم غمگینم

نمی دانی چقدر می شکنم

وقتی که تو حرف نمی زنی

و چقدر این سکوت تو...

نمی دانی چقدر از علامت سوال

از سفیدی کاغذ و بغض فروخورده

دلم می گیرد

می دانم که با من نیستی و

هیچ وقت با من نبودی

 
 

همیشه یك كسانى بودن كه بهم میگفتن،چرا تو عشق ندارى؟؟ همیشه بودن كسایى كه بهم میگفتن،عشق یعنى زندگى!؟ میگفتن اگه عاشق نیستى یعنى زندگى نكردی!! ولى بهم نگفتن،اگه اسیر یكى بشى دلت میسوزه!!

بهم نگفتن،اگه تمام روز ببینیش بازم دلتنگش میشی! نگفتن،تو دیوونش میشی ولى اون بیخیالت میشه

 
 

 

 

         

بعضی وقتا باید یقه ی احساست رو بگیری و با تمام

 

قدرت سرش داد بزنی و بگی :

 

 

بسه .. دیگه بسه.. تاحالا هرچی کشیدم از دست تو بود

 

فروشگاه خرید اینترنتی

 

تاريخ : یک شنبه 23 تير 1392 | 22:30 | نويسنده : کفایت

سلام دوستای عزیز مرسی از نظراتتون واقعا حرف ها ونظرات بعضی ازشمابهم امید ودلگرمی میده ؟


تاريخ : یک شنبه 23 تير 1392 | 22:24 | نويسنده : کفایت

هیچ کس بامن دراین دنیانبود,هیچ کس مانند من تنهانبود ,هیچ کس دردی زدردم برنداشت ,بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت, هیچ کس فکر مراباورنکرد خطی ازشعرمراباورنکرد,هیچ کس معنای آزادی نگفت دروجودم ردپایم رانجست.


تاريخ : یک شنبه 23 تير 1392 | 22:18 | نويسنده : کفایت

امروز معلم عشق گفت:دوخط موازی هیچ وقت به هم نمیرسن مگر اینکه یکی از انها  خود رابکشد!گفتم من که خود راشکستم پس چرا به او نرسیدم ؟لبخند تلخی زد وگفت شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته شده باشد !


تاريخ : شنبه 22 تير 1392 | 17:49 | نويسنده : کفایت

این که من میکشم تاوان بی او بودن نیست بلکه تاوان با اوبودن است ,برای آمدنش دعانمیکنم !شاید زمانی که برگشت همانی نباشد که رفته بود "تقصیراونبود"بنده ای بیش نبود من خدایش کردم !!


تاريخ : شنبه 22 تير 1392 | 17:43 | نويسنده : کفایت

دلم میخواست یکی رو داشتم

بعضی وقتاکه مردم خستم میکردن

میومدکنارمودستاش رومیگذاشت دوطرف صورتم زل میزدتوچشام

میگفت ببین ! تومن رو داریگریه

 


تاريخ : جمعه 21 تير 1392 | 21:33 | نويسنده : کفایت

برام دعاکنید بدون اون دلیلی برای زندگی کردن ندارم اون تموم زندگیم بود ولی تنهام گذاشت رفت رفت دعاکنید برگرد


تاريخ : جمعه 21 تير 1392 | 21:29 | نويسنده : کفایت

توهمش میگفتی دخترا بی وفان بت گفتم من مثل بقیه که شناختی نیستم من واقعا دوست دارم تنهات نمیذارم اما توحرفاموباورنکردی تا فهمیدی دوست دارم رفتی رفتی و دلموشکوندی رفتی تنهام گذاشتی الان منم باخیالت دارم دیونه میشم من تورو کم دارم برگرد برگرد برگرد ...........هنوز دیوانه وار دوست دارم توروخدا برگرد


تاريخ : جمعه 21 تير 1392 | 21:25 | نويسنده : کفایت

کاش حرفاموباور میکردی عشقموقبول میکردی ؟؟؟

چرا رفتی وتنهام گذاشتی چطور دلت اومد من و خردکنی مگ من دوست نداشتم برگرد توروخدابرگرد بدون تو دارم دیونه میشم نفسام هرلحظه توروصدامیزنن !!!!!!!!

اخم


تاريخ : جمعه 21 تير 1392 | 19:29 | نويسنده : کفایت
 به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن….
به سلامتی‌ اون دختری که وقتی‌ تو خیابون یه لکسوز واسش بوق میزنه بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه 730 هم داشته باشی‌... چرخ پراید عشقمه...
آمریکایی ها تو فکر اینن که کی برن مریخ... ما ایرانی ها نهایت فکرمون اینه که کی بریم تایلند ! سلامتی ماایرانیا ...
بسلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه….
یکی از ترس ناک ترین جملات دوران مدرسه ،این بود که : "یه برگه از کیفتون بیارید بیرون" به سلامتیه بچه مدرسه ای ها
بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا "تومن" چون هم تو هستی توش، هم من
به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه...
سلامتي اونايي كه دوسشون داريم و نميفهمن ... آخرشم دق ميدن مارو
صلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!
به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریف به احترامش بازی نمی کن....
سلامتیه دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین.... چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم.....!
به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی.....خوابه....ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی....باید بیدار میشدم.
به سلامتي آر دي...نه به خاطر موتور پيکانش.... به خاطره اينکه تو حسرت پژو ِ ...!
سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن که شبیه باباهاشون شن.نه مث جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون شن.
به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره....
 
ودر اخر به سلامتی  اونی که بعداز ۱ سال تنهام گذاشت ولی من هنوز دوستش دارم پس به سلامتی منننننننننننن
 
فکر نکنید شمارو یادم رفته به سلامتی همه عزیزانی که اینو خوندن و بهم نظر دادن
 
سلامتی اونایی که نظر دادنو ندادن...
 

تاريخ : جمعه 21 تير 1392 | 19:27 | نويسنده : کفایت

قلب دخترا مثل چاه میمونه اگه رفتی توش دیگه محاله به راحتی بتونی بیرون بیایی اما قلبه پسرا مثله هتله پنج ستاره است دائم توش رفتو آمده یکی میاد اوون یکی میره .

اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه ...... اینطوریه که دل همه آدما میشکنه


 
 
عهد کردم که اگه بوسه دهی توبه کنم

             که دگر باز از این گناهان نکنم

چو لبانم ز لبانت برخاست

             توبه کردم که دگر توبه ی بیجا نکمنم


تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:23 | نويسنده : کفایت

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب

از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب


تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:20 | نويسنده : کفایت

خانه ات زيباست

نقش هايت همه سحرانگيز است

پرده هايت همه از جنس حرير

خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

جاي ماندن هم نيست

بايد از كوچه گذشت

به خيابان پيوست

و  تكاپوي كنان

عشق را  بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

*****

تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

و اگر ميخواهيم روزهامان

همه با شبهامان

طرحي از عاطفه با هم ريزند

گاهگاهي بايد

به سر سفرهء دل بنشينيم

قرص ناني بخوريم

از سر سفرهء عشق

گامهامان بايد

همهء فاصله ها را امروز

كوتاه كنند

و سر انگشت تفاهم هر روز

نقب در نقب دري بگشايد

دري از عشق به باغ گل سرخ

"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم


برچسب‌ها: خانه ات زيباست,
تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:19 | نويسنده : کفایت

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند


برچسب‌ها: قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند,
تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:18 | نويسنده : کفایت

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
 هرجا که دلت میخواهد برو…
 فقط آرزو میکنم
 وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
 و اما من…
 بر نمیگردم که هیچ!
 عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
 که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!


برچسب‌ها: هرجا که دلت میخواهد برو…,
تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:17 | نويسنده : کفایت

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست 

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست 

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست 

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست 

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست


برچسب‌ها: وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد,
تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:16 | نويسنده : کفایت
تو مرا بردی به شهر یادها،
من ندیدم خوش‌تر از جادوی تو،

ای سکوت ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو گم شدم،

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم،

زندگی پر بود از فریاد من!

برچسب‌ها: تو مرا بردی به شهر یادها, ,
تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:9 | نويسنده : کفایت
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله و دوری عشق

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست


برچسب‌ها: شب های بی رحم رفتن تو, , , ,
تاريخ : پنج شنبه 20 تير 1392 | 20:4 | نويسنده : کفایت

 

درد تنهایی کشیدن

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!

و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم

خریده ام...

تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان

دیوانه

خود خواه

بی‌ احساس.......

 

نمیــــــــفروشــــــــــم​..!

 

خدایا

 

تو دنیای ما آدما ...

 

یه حالتی هست به نام " کم آوردن " !

 

تو که خدایی و نمیتونی تجربش کنی !

 

خوش به حالت ...

 

چقدر بده که تو میتونی خودتو  خرد کنی … داغون کنی … بدبخت کنی …
اما نمیتونی خودتو بغل کنی ، آروم کنی ، از تنـهـایـی دربیاری …
 
 
 

اینجا تنی زیر آوار مانده.
دستی برسان...

دستانی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از دستانی هستند که رو به اسمان دعا می‌کنند

 

 

 


برچسب‌ها: درد تنهایی یعنی, , , , , , , ,