اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ*لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ*
دلــتنگ که میشـوم
بــغــض میکنـم
می آیـم پــشــت صفــحـه ی مــانـیتــورم
دردادل میـنــویســم و صــورتـک میــگذارم
صـورتکی که میـخنـددJ
و پـشــتـش قــایــم میـشـوم
و فکر میکنی که میــخـنـدم
اشکهــایم می آیــند و مـن
مدام بـا صورتـک مـجــازی مـیخــندم
تــو میــخــندی
بــاورمت میشود
اینه کار هرروز منه...
اشـکهــایـم روی گــونــه ام مــیخـشکانم
"باران"
لاَ إِل*
بعضی چیزها را " باید " بنویسم
نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "
لطفاقبل این که نظر بزاریندAbout""بخونیند --> --->
خُدایـا شَبیہ بادکُنکـ شده ِام…
اَز بغض هـایے که ِ بہ اِجبـار فُرو داده ِام
اِلـــــتِماسَت میکنَم
تکہ ِ تکہ شدَنم با خــودَم..
درست است یک طرفه بودن همه چیز را خراب میکند اما . . .
به حد مرگ دوستت دارم حتی اگر این عشق یک طرفه باشد !
رویای با تو بودن افتخاریست که نصیب هر کسی نمی شود . . .
روزى بودنم آرزو میشود
آن روز جاى من خوب است و حال تو خراب
و به گمانم آن روز نزدیـــــــک است
نه رفیق بیا ذهن های مریض را برایت معنی کنم:
ذهن مریض آنیست:
که به بهانه ی شلوغی واگن وبه بهانه ی ترمز ؛خودش را به زنها میمالد
ذهن مریض آنیست:
که به بهانه جا نبودن در اتوبوس ،خودش را به زن ها میچسباند
ذهن مریض آنیست:
که وقتی دختری کنار خیابان منتظر تاکسی است ؛ قیمت بپرسد
ذهن مریض آنیست :
که شیطنت های خاص دختران را فاحشه گری میدان
اینجا بعضی مردهایش از کمبود ،
همه دخترها را فاحشه میدانند ؛جز مادر و خواهر خود
بـَـعـضـے وَقـت هـا سُکـــوُت مـیـکُـنـے ...
چُــــوלּ واقـِـعـَا حـَرفـے واســِـه گُـفـتَـלּ نَــدارے
گـآه سُـکــوُت یــہ اِعــتِراضِـــہ
هـیـچ کَلَمِــہ اے نِـمـے تـوُنـِـہ غَـمے رُو کِـہ تُـو دَر وُجـودت دآرے تــُـوصـیـف کـُـنـِــہ...
بـآ هـَ‗__‗ـم قـَ‗__‗ـهر کـَرבیـ ـم …
فـِکـ‗__‗ـر کـَرבَم בیـگـَ‗__‗ـر مـَ ـرآ בوسـ‗__‗ـت نـَבآرَב …
رَفـ‗__‗ـتـَ ـم یـہ گـ‗__‗ـوشـہ اے نـِشـَ ـسـتـَ ـم …
چـَنــב قـَطـ ـره اَشـ‗__‗ـک ریـخـ‗__‗ـتـَ ـم …
خـوآبـَ ـم بـُ‗__‗ـرב … بیـ‗__‗ـבآر کـہ شـُ__‗ـבَم …
نمـے בآنـے از בیـشـَ__‗ـب تـآ صـُ__‗ـبـح …
چــہ بـآرآنـے مـے آمـَ__‗ـב ..
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم...
از تمام زمین یک خیابان را...
و از تمام تو...
یک دست که قفل شود در دست من...
خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟!
بــــــــــریـــــــــــدی و خـــــــــــلاص..
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم.. می بینی ؟
تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است
آرزو دارم فراموشت کنم اما چگونه؟
از نهیب سینه خاموشت کنم اما چکونه؟
آروز دارم در آغوشت کشم من بی مهابا
دست خود را حلقه بر دوشت کنم اما چگونه؟
دست هایت را بگیرم پیش چشمانت بمیرم
زلف خود را همچو تن پوشت کنم اما چگونه؟
سر به دامانت گذارم تا که جان در سینه دارم
خواب نازی در کنج آغوشت کنم اما چگونه؟
مرا آن دیده ی تر می شناسد
مرا از خویش بهتر می شناسد
به جرم عاشقی ها سر شناسم
مرا ازپشت خنجر می شناسد . . .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
زندگی شبیه شعریست ؛ قافیه هایش با من ، ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
تنهایی را ترجیح میدهم
به تن هایی که روحشان با دیگریست . . .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
نمی دانم چرا امروز واژه هایم خیس شده اند…
مثل آسمانی که امروز صبح باریدن گرفته بود، می بارد…
و اینک باران…
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند…
و چشمانم را نوازش می دهد…
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم…
و باز هم سه نقطه های بی پایانِ من…
♥♥♥
قبــــــول داری؟؟
که عشق فقط “عزیزم و دوستت دارم” گفتن به یکدیگه نیس
بلکه اینه که در هر شرایطی پشت معشوقت رو خالی نکنی و همراش باشی؟؟؟
♥♥♥
آدم هـــا لالــــت مـــی کننــــد . . .
بعـــد هـــی مـــی پــرسنـــد :
چـــرا حــرف نمــی زنــی ؟! .
ایـــن خنـــده دار تـــرین نمـــایشنـــامــه ی دنــیــاســــت . . !
می خوام به سردی شبهام بخندم …
می خوام به پوچی فردام بخندم …
وقتی می بینمت با دیگرونی …
تو اوج گریه هام می خوام بخندم …
می خوام بگم تنهای تنهام …
می خوام وقتی میگم تنهام بخندم
تنهایی ات را با کسی قسمت نکن رفیق
این روزها آدم ها بیشتر تنهاترت میکنند
میدانی چه جوری؟؟
میگذراند حسابی وابسته اش شوی
دل ببندی ، عادت کنی به بودنش به صدایش به اس ام اس هایش
دوستش داشته باشی حسابی
کافیست کمی بی حوصله باشی و دیوانگی ات بزند بالا
آنجاست که میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند
مهم نیست تو بشکنی ، بسوزی ، اشک بریزی
و………..
او رفته است و تو بیشتر از هر لحظه دیگر تنهاتر میشوی
میخواستم که بنویسم که عشق زیباست اما نوشتم جدایی چه سخت است
میخواستم بنوسم دوستت دارم اما نوشتم دوستم بدار
خواستم بنویسم زندگی با تو خاطره است
ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮل میﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” میخــــــــﻮﺍﺩ …
تاکید میکنم : آدددددددددددم!
تو اوج عاشقی بودم تنها گذاشتی قلبمو . . .
شدی تو یار دیگرون،باور نداشتی دلمو !
چقدر تورو میخاستمت،بُت شده بودی واسه من . . .
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
برچسبها: یه دلتنگی, بعضی شب ها حال عجیبی دارم… یه دلتنگی یه بغـض یه د
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
دخـتـره :قول بده كه هيچ وقت دختري رو بيشتر از من دوست نداشته باشي
پــسـره: مــن دوست دارم اما نميتونم همچين قولي بهت بدم
دخــتره گريه ميكرد و ميگفت : يعني يكي رو بيشتر از من دوست خواهي داشت؟؟؟
پــسـره با خـنده رو به دخـتره كــرد و گفت:
دخـتري كـه مـن بـعد از تــو دوست خواهم داشت" كـه تورو مامان صدا بــزنه
به ايــن مـيگـن عــشق واقـعي
به سلامتي همه عاشقان با معـرفت
بـعـضـﮯ هـا بـراﮯ بـﮧ جـایـﮯ رسـیـدن
و بعـضـﮯ هـا بـعـد از بـﮧ جـایــﮯ رسـیـدن
هـمـﮧ چـیــز را زیــر پـا مـﮯ گـذارنـد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزگـاریـسـت کـﮧ آدم هـا فـقـط سـقـف مـشـتـرک دارنـد
به راه عمر صدها قصه دیدم
سفرکردم حکایتها شنیدم
نفهمیدم چه شد تا اینکه روزی
سرکوی رفیق بازی رسیدم
غلامم چاکرم لوتی بفرما
همینها شد همه عشق وامیدم
بدون هیچ حرفی یا سوالی
پیاله هر کسی دادسر کشیدم
ولی افسوس با هرکه نشستم
رفاقت کردمو خیری ندیدم
چشام بارونیو قلبم شکسته
از این دنیا و اهلش دل بریدم
در کوچه های دلم ....
مشکوک قدم نزن !!!!
اینجا جز خودت......
کسی نمی یابی .....!!!!
زَمـیــن بـِـه مَـرد بــودَنـَـت نــیــآز دآرِه ،مــَـرد بــآش
مــَـردونــِـه حـَـرفـــ بــِـزَن ...
مــَـردونــِـه بــِـخـَـنــد ....
مــَـردونــِـه عــِـشـــق بــِـوَرز .
مــَـردونــِـه گــِـریــِه کــُن ،
مــَـردونــِـه بــِـبــَخــش ...
مـَـرد بـآش ، نـَـه فــَـقــَط بــآجـِـســمـِـت ، بــآنـِـگــآهــِـت ، بــآ اِحــســآســِـت ، بــآ آغــوشــِـت
مــَـردبـــآش وَ هــیــچـــوَقـــت نــآمــَـردی نـَـکــُـن...
مـَـخــصـوصــآ بـَـرآی کـَســی کـِـه بـِـه مـَـردونـِـگـیـت تـِـکـیـِـه کـَـردِه وَ بــآوَرِت کـَـردِه
مــــــــــَــــــــــرد بــــــــــــــآشــــــــ ـ ـ ـ . . .
با بلندترین صدای ممکن فریاد میزد قرار نبود اینجوری بشه دوستم داشت ..
بهم قول داده بود ، قرار نبود اینجوری بشه ، خدا خدا خدا به کی بگم دوستش دارم...
خدا خدا خدا ...
در عرض چند ثانیه چهار ، پنج تا از لات های فامیل عروس/داماد ریختن سرش و تا جایی که میخورد زدنش و پرتش کردند گوشه ی خیابون!
بعد از یه مدتی بلند شد و نشست کنار جدول خیابون این بار اما بی صدا همه چیز و نگاه میکرد و اشک ها شُ با پشت دستش پاک میکرد ..
پ.ن : دیشب به اندازه ی تموم این چند سال همراش گریه کردم ...
سرعت بالا " بر خلاف همیشه "
اونقدر که میترسم به جلو نگاه کنم
آهنگ با تن بالا
میشه خیلی ناگهانی و ناغافل
به دلش بندازی که بی نهایت دلم برایش تنگ شده است ؟
این روزها خیلی می خواهمش ... :(
این روزها چقدر جایش اینجا خالی ست ... :(
.
تو این چند روزه که رفتی ،همش حرف میزنم با تو
جلوی آینه وایمیستم ،خودم میدم جواباتو
شبیه خوبیهات میشم ،به جات میگم دوست دارم
با چشمای تو میخوابم ،خودم تا صبح بیدارم
نمیشه نه نمیشه مطمئن باش ،که این حال خوشو از من بگیری
بدون من بری با هر کی باشی ، تو از دنیای من بیرون نمیری
توی این چند روزه که رفتی همش توی خیابونم
دیگه از خونه می ترسم ،مریض و گیج و داغونم
همون جاهایی میرم که منو یاد تو میندازن
ولی حتی خیابونا منو بی تو نمیشناسن
تو هرجایی باهام بودی یه جای خالی میبینم
نمی پرسم چرا نیستی ،خودم جای تو میشینم
از خدا فقط تورو خواستم!
اون برایم
خیلی زیاد بود ؟ !!!!
یعنی اینقدر دلم میخواد بغلت کنم و فشارت بدم که حد نداره
میخوام استخوانت ترک بخوره
میخوام تنگی نفس بگیری
میخوام بفهمی خیلی دوستت دارم نفهم !
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم !
تو فقط قول بده ...
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی ...!
پیدایت می کنم
حتی اگر
پشت ابرها پنهان شده باشی
ماه که گم نمی شود .....!
برای خودت زندگــــی کن و لذت ببر به جهنم که رفت بی لیاقت بود
کسی که تورا دوست داشته باشد
با تو میماند ،
برای داشتنت می جنگد...
امـا اگــــر دوســــــت نداشته باشد
به هر بهانه ای میرود... رفت به درک ...
عکس را اول نگاه کن
حالا یک روز عاشق میشوی
ازدواج میکنی
زندگی میکنی
بچه دار میشوی
بچه هایت بزرگ میشوند
تو و عشق ات پیر میشوی
و یک روز
اگر عشق ات زودتر از تو مرد . . .
فکرش را بکن!!
هاى تویى که دارى جاى منو میگیرى یادت باشه:
کم حوصله ست ...
شاید به ظاهر جدى باشه ولى قلب مهربونى داره ...
بد قول نیست اما گاهى گرفتاره ...
تو داره ...
خسته که باشه بهتره تنهاش بذارى ...
اگه بخواد باهات حرف بزنه خودش میگه ...
ضمناً
اون همه چیزِ منه ، حق ندارى اذیتش کنی ...
نگاهم و نمیفروشم..
وقتی که نیستی،وقتی کم هستی!
گناهم اینه،،وقتی نیستی خودمو با چیز دیگه سرگرم نمیکنم!
گناهم اینه که دردامو فقط با دل خودت قسمت میکنم..
حالا خسته شدی از غرغر های مکرر ...
ایرادگیری و بهونه هام..
تا حالا یه زن انقد آسیب پذیر ندیدی؟!
عیب نداره گلم...
یروز با همه وجود میفهمی عشق با آدم چیکار میکنه،
وقتی "همه دنیات" بشه یه نفر..
یک لحظه که اون یه نفر ازت دور میشه،
برات یک عمر میگذره.....
یکی از ﻟﺬﺗﮫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻼ ﻋﻼﻗﻪ ی ﺧﺎﺻﯽ ﺑﮫﺶ دارم اﯾﻨﻪ ﮐﻪ...
خیلی سخته مثه .... التماس بکنی به عشقت
اما اون مثه یه اشغال بندازت دور...
تا دیروز هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز هرچه بنویسم صادقانه است
عاشقانه دوستت دارم
نوازشگر خوبی نبودی
سفید شده تار مویی رو که میگفتی با دنیا عوضش نمیکنی!
به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم …
یک ویرگول میگذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی …
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران …
ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران …
خدایا!!
این بند دل آدم کجاست؟
که گاهی با
یک اسم
یا حضور یک نفر
و یا با یک لبخند "پاره" میشود...
هر کسی برای خودش خیابانی دارد…
کوچه ای…
کافی شاپی..
و شاید عطری…
که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!
دوره ،دوره ی گرگهاست …
مهربان که باشی ، می پندارند دشمنی!
گرگ که باشی ، خیالشان راحت میشود از خودشانی!!!
ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم
باختی در کار نیست
برای تو قلبم را ریسک می کنم
یا می برم یا می میرم …
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد
و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست ...
مرا میان بازوانت مومیایی کن
شاید ... هزار سال بعد
باستان شناس کنجکاوی از عاشقانه های دستانت
رمز گشایی کند ...!